وبلاگ سفیر نوشت: قطره بارانی از ابر چکید. چون به زمین نگاه کرد دریای پهناور را دید و از کوچکی و حقارت
خود شرمنده شد و گفت:
جایی که دریا هست وجود من بی مقدار به حساب می آید.
چون قطره باران خود را کوچک دید
صدف او را درون خود جای داد و
بعد از مدتی تبدیل به گوهر شد.
پس از مدتی نصیب ماهیگیری شد و
او آن گوهر را به بزرگی هدیه کرد.
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
«کلیات سعدی» [ شنبه 92/12/10 ] [ 5:56 عصر ] [ admin ]
[ نظر ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |