سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش آموزان وبلاگ نویس استان کرمانشاه
 

 

منقول از وبلاگ به نامه خدایی که در این نزدیکی است:

 

 

 

فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت.

 

 مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد

 

و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.

 

 بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت

 

 تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت

 

خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت

 

او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد

 

و سپس براه افتاد تا از آنجا برود

 

ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت

 

و گفت:کجا می روی پول دود کباب را که خورده ای بده

 

از قضا ملانصرالدین از آنجا می گذشت جریان را دید

 

و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری می کند و تقاضا می نماید او را رها کنند.

 

 ولی مرد کباب فروش می خواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.


ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش

 

 گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است می دهم

.

کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد.

 

 ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده

 

و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین می انداخت

 

 به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده

 

 بشمار و تحویل بگیر

.

مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست

 

و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟

 

ملا همان طور که پول ها را بر زمین می انداخت تا صدایی از آنها بلند شود

 

 گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد

 

و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد


[ شنبه 93/12/23 ] [ 6:20 عصر ] [ admin ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 143103