منقول از وبلاگ رزمنده مجازی:
ن?شخند? زد و گفت :
مگر ا?ن معشوقه
دلبر? م? داند؟
مگر ا?ن چادر? عهد قجر
عشوه هم م? فهمد؟
راز ص?د پسران م? داند؟
با دو جمله بتواند بکند مست دل?؟
با نگاه? همه فرهاد کند؟همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ دل هر پسر?
ه?چ م? داند او؟
تو بگو اص? ناز? به صدا?ش باشد؟
چشمک پر هوس? م? فهمد؟
جلوه ? تن، رخ ز?با و ادا ملتفت است؟
ه?چ از لذت خند?دن و مست? داند؟
تاب گ?سو بلد است؟
من همه ش ز?ر لبم خند?دم
او چه داند تو چگونه دل ما را برد?؟
او چه داند که زن و گوهر هست? چه بود ؟
?اد د?دار نخستت بودم
با همه سادگ? و حجب و ح?ا م? رفت?
نه نگاهت به کس?
نه زد? چشمک و نه خنده ? ب? جا نه سخن
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مرد? بود
نه صدا?ت نازک
به هم?ن سادگ? و ز?با??
دل من را برد?؟
نه فقط من که خدا هم خند?د
هر فرشته به تو مبهوت شده
هر ملک گرد تو م? چرخ?د و
بالها?ش به تو خوش آمد گفت
ماه بانو،عسل چادر?م
ا? به قربان ح?ا?ت خانوم
مرد اگر مرد بود
لذت او عفت توست
چلچراغ نفسش چادر توست .
ا? به قربان حجابت بانو
ا?ن را خوب بدان
همه ? عشق من از چادر توست